{magic love}
فصل دوم پارت ۱۸
ایان به همراه ساحره رفتند. وقتی خونه ساحره رسیدند ، آزاله هنوز خواب بود.
ساحره: اوه هنوز بیدار نشده.
ایان سمت آزاله رفت و کنار تخت او نشست. سرش را نوازش کرد و لبخندی زد.
ایان: الان باید چیکار کنیم؟
ساحره: تو باید به همه بگی که کار امیلیا بوده ولی نه الان.
ایان: پس کی؟
ساحره: انا چند ساله که تحت تعقیبه ولی پلیس ها نتونستن اونو بگیرن.
ایان: الان باید عادی رفتار کنم و سر یه فرصت مناسب اونو گیر بندازم.
ساحره: اره
ایان: خب نقشه چیه؟
ساحره: یروز که همه دوستات بودن و آنا هم بود آزاله میاد پیشتون و همه چیز رو به اونا میگه. که مطمئنا باور نمیکنن. ولی اگه یادت باشه بهت گفتم که آنا از خانواده آزاله کینه داره. یکم تو مغزش چرخیدم و فهمیدم که میخواد آزاله رو بکشه. و به احتمال زیاد دفعه بعدی که اونو ببینه میکشتش.
ایان: ولی اون که نمیدونه قراره کی آزاله رو ببینه.
ساحره: اون همیشه با خودش اسلحه داره. بعد که میخواست به آزاله شلیک کنه من سر میرسم و جلوشو میگرم و دستیگرش میکنم. همه هم میفهمن که آزاله کاری نکرده.
ایان: ولی اگه دیر برسی چی؟ اگه تیر به آزاله برخورد کنه؟ یا اگه انا تیر نزنه؟
ساحره: حتی اگه تیر هم بخوره من نجاتش میدم نگران نباش. آنا بالاخره میخواسته خودشو پیش شما لو بده و ولتون کنه. و از نظرش اون زمان بهترین زمانه.
☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆
امیدوارم خوشتون بیاد🧡🏵
ایان به همراه ساحره رفتند. وقتی خونه ساحره رسیدند ، آزاله هنوز خواب بود.
ساحره: اوه هنوز بیدار نشده.
ایان سمت آزاله رفت و کنار تخت او نشست. سرش را نوازش کرد و لبخندی زد.
ایان: الان باید چیکار کنیم؟
ساحره: تو باید به همه بگی که کار امیلیا بوده ولی نه الان.
ایان: پس کی؟
ساحره: انا چند ساله که تحت تعقیبه ولی پلیس ها نتونستن اونو بگیرن.
ایان: الان باید عادی رفتار کنم و سر یه فرصت مناسب اونو گیر بندازم.
ساحره: اره
ایان: خب نقشه چیه؟
ساحره: یروز که همه دوستات بودن و آنا هم بود آزاله میاد پیشتون و همه چیز رو به اونا میگه. که مطمئنا باور نمیکنن. ولی اگه یادت باشه بهت گفتم که آنا از خانواده آزاله کینه داره. یکم تو مغزش چرخیدم و فهمیدم که میخواد آزاله رو بکشه. و به احتمال زیاد دفعه بعدی که اونو ببینه میکشتش.
ایان: ولی اون که نمیدونه قراره کی آزاله رو ببینه.
ساحره: اون همیشه با خودش اسلحه داره. بعد که میخواست به آزاله شلیک کنه من سر میرسم و جلوشو میگرم و دستیگرش میکنم. همه هم میفهمن که آزاله کاری نکرده.
ایان: ولی اگه دیر برسی چی؟ اگه تیر به آزاله برخورد کنه؟ یا اگه انا تیر نزنه؟
ساحره: حتی اگه تیر هم بخوره من نجاتش میدم نگران نباش. آنا بالاخره میخواسته خودشو پیش شما لو بده و ولتون کنه. و از نظرش اون زمان بهترین زمانه.
☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆~☆
امیدوارم خوشتون بیاد🧡🏵
۲.۴k
۲۹ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.